سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
فرات(1)
لینک دلخواه نویسنده

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
رهبر انقلاب ، امام خمینی ، گفتمان انقلاب ، انتخابات 92 ، اهل بیت ، امام خمینى ، دعا ، دکتر جلیلى ، فتنه ، انتخابات ، انتخابات92 ، ولایت ، ولایت فقیه ، نصیحت ، امام على ، امام علی ، امامت ، آل خلیفه ، آل سعود ، ارتحال امام ، ازدواج ، اشعار رهبر انقلاب ، بصیرت ، اهل البیت ، رمضان ، فرهنگ ، ساده زیستی ، مجلس خبرگان ، مناجات ، مناجات شعبانیه ، انقلاب اسلامى ، رهبری ، روزه ، شیعه ، شیعیان بحرین ، ضیافت الهی ، طاهری ، طلاب ، طلاب جوان ، عاشورا ، عدالت ، عرفه ، عروس و داماد ، عزاداری ، عشق ، عقد ، علم ، عمار یاسر ، عید غدیر ، غدیر ، غزل ، فاطمه زهرا ، روشنگری ، ریاست جمهورى ، زن مسلمان ، زیارت ، انقلاب اسلامى ، انگلیس ، دفاع مقدس ، دکتر لنکرانى ، دکترجلیلى ، دیدار ، دکتر جلیلى ، رئیس جمهور ، راهیان نور ، رفتار انسانى ، مناجات ناشنوایان ، منافق ، مهدویت ، مهریه ، نجف ، نخبگان ، محرم ، مداحی ، مدعى اسلام ، مرثیه ، مرجعیت ، مشهد مقدس ، مظلومین ، معارف قرآن ، سال نو ، سردار شیرازی ، سلمان رشدى ، سیاست ، سیره شهدا ، شعبان ، شعر ، شهادت ، شهیدان رجایی و باهنر ، فرهنگ بسیجی ، فلسطین ، قرآن ، قطع نخاع ، فتوا ، فرمانده کل قوا ، بیت المال ، بیدارى اسلامى ، بیداری اسلامى ، پیامبر اسلام ، پیامبر اکرم ، تدبر در قرآن ، تقرب به خدا ، تقلب ، تقوا ، تنفیذ ، توسل ، توکل ، جامعه قرآنى ، جانبازان ، جبهه‌هاى سیاسی ، جرم بزرگ ، جلیلى ، جمکران ، جنگ تحمیلی ، جنگ صفین ، جهیزیه ، جواد محدثی ، جوان ، جوشن صغیر ، حضرت زهرا ، حضرت علی ، حفظ قرآن ، حکومت اسلامی ، حماسه حضور ، حماسه سیاسى ، حماسه سیاسی ، حوزه علمیه ، حکم ، خاطرات ، خانواده ، خلافت ، خواص ، خوشبختی ، دشمن شناسى ، دشمن شناسی ، اقتصاد ، امام حسین ، امام خامنه اى ، امام خامنه ای ، امام خامنه‌ای ، استکبار ، اسلام نما ، آمریکا ، آیات شیطانى ، ابن لبون ، اجتناب از گناه ، اذان صبح ، 14 خرداد ، 14 سکه ، 22 بهمن 88 ، 22خرداد ، 8 شهریور ، آرمان آفرینى ، امساک ، امین ، امام زمان ، امام سجاد ، انرژى هسته ای ، انس با تفاسیر ، انفجار ، انقلاب ، بحرین ، برنامه فرهنگى ، بسیج ، نظرسنجى ، نماز ، نهج البلاغه ، نوآوری ، نوروز ، هاشمى ، هویت ، وحدت ملى ، وعده الهی ، ولی فقیه ، یاد خدا ، یاران خراسانی ، گفتمان انقلاب اسلامى ، ما را تو می‌شناسى ، مجاهدت ، ولایت پذیرى ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :26
کل بازدید :617469
تعداد کل یاداشته ها : 79
103/1/31
9:6 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسان[483]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
قرآن و تفسیر رهبر معظم انقلاب کبوترانه کهف المهدی لیست وبلاگهاى قرآنى رهسپاریم با ولایت تا شهادت عشق سرخ وبلاگ بسیج بوی سیب بشیر آرامش جاویدان تحقق اهداف شهدا خط سوم باد صبا بندیر او خواهد آمد برو بچه های ارزشی بصیرت فاااااصله... سیب گلاب سیمرغ مهدی، منجی بشریت یار خراسانى صبح دیگری در راه است.. نسیم بهار زندگی باید کرد نور کشکول شمیم حیات شمیم انتظار عشق یعنی در فراقش سوختن آخرالزمان و منتظران ظهور کیمیا لــبــخــنــد قـــلـــم نهِ/ دی/ هشتاد و هشت عاشق آسمونی مهر بر لب زده توشه آخرت گل پیچک یا علی گفتیم و عشق آغاز شد دهیارى آبینه فانوس ردّ پای او هفته نامه نه دى حدائق ذات بهجة شیعیان! او خواهد آمد... O2H-SMS پناه قرآن منطقه آزاد غلط غولوت مـهــــدی یــاران به عشق ارباب شیعه علی راه نشانم بده ... قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات ولایت دات کام خادمین کهف الشهداء دکتر علی حاجی ستوده من اجل تراب البحرین اصبحناشهداء حفاظ عــــــفـــــــاف و حـــــجــــــاب بانوی آفتاب مناطق عملیاتی جبهه جنوب پیامک 590 عطر ریحان عاشق خدا منطقه آزاد بی صدا میخوانمت بچه مرشد! یکی بود هنوزهم هست صاعقه دکتر علی حاجی ستوده کانون فرهنگی شهدای شهریار صرفا جهت اطلاع شهید عباس افشار سیاه مشق های میم.صاد زندگی کاروانی مجله فرهنگی هنری آرمان شایگان یامهدی چند تکه عاشقانه پلاک 40 امام زمان از فرش تا عرش شهید شلمچه داستان نویس آشنای غریب مردود استان قدس لحظه های آبی عشق پنهان رایحه ظهور زنجان رقصی میان میدان مین حنا، دختری با مقنعه اخراجیها سکوت سبز EMOZIONANTE یک یادداشتهای روزانه رضا سروری شبستان بادصبا مسیحاى سبحان بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن مهاجر

پیام رهبر معظم انقلاب به کنگره علمى زندگى امام هشتم (علیه‏السلام)

در هنگام برگزارى کنگره علمى زندگى امام هشتم (علیه‏السلام) توسط دانشگاه اسلامى رضوى در سال 1363، مقام معظم رهبرى (که در آن زمان ریاست جهورى را عهده‌دار بودند) در پیامى جامع و حاوى نکته‌هایى ظریف، یکى از فصلهاى عمده زندگى‌نامه سیاسى امام رضا (علیه‏السلام) را مورد بررسى قرار دادند که متن کامل آن را ملاحظه مى‌فرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم

باید اعتراف کنیم که زندگى ائمه (علیهم‏السلام) بدرستى شناخته‏نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت‏بار آنان حتى بر شیعیانشان نیز پوشیده مانده است. علیرغم هزاران کتاب کوچک و بزرگ و قدیم و جدید درباره زندگى ائمه (علیهم‏السلام) امروز همچنان غبارى از ابهام و اجمال، بخش عظیمى از زندگى این بزرگواران را فرا گرفته وحیات سیاسى برجسته‏ترین چهره‏هاى خاندان نبوت که دو قرن و نیم از حساسترین دورانهاى تاریخ اسلام را دربرمى‌گیرد با غرض‏ورزى یا بى‌اعتنایى و یا کج‏فهمى بسیارى از پژوهندگان و نویسندگان روبرو شده است. این است که ما از یک تاریخچه مدون و مضبوط درباره زندگى پرحادثه و پرماجراى آن پیشوایان، تهیدستیم.
زندگى امام هشتم(علیه‏السلام) که قریب بیست‏سال از این دوره تعیین کننده و مهم را فراگرفته از جمله برجسته‏ترین بخشهاى آن است که بجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم به کار رود.
مهمترین چیزى که در زندگى ائمه (علیهم‏السلام) به‏طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجرى که خلافت اسلامى به‏طور آشکار با پیرایه‏هاى سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامى به حکومت جابرانه پادشاهى بدل گشت، ائمه اهل بیت (علیهم‏السلام) مبارزه سیاسى خود را به شیوه‏اى متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگترین هدفش تشکیل نظام اسلامى و تأسیس حکومتى بر پایه امامت بود. بى‌شک تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت وحى، و رفع تحریف‏ها و کج‏فهمى‌ها از معارف اسلامى‌و احکام‏دینى نیز هدف مهمى براى جهاد اهل بیت‏به حساب مى‌آمد. اما طبق قرائن حتمى، جهاد اهل بیت‏به این هدفها محدود نمى‌شد و بزرگترین هدف آن، چیزى جز تشکیل حکومت علوى و تأسیس نظام عادلانه اسلامى نبود.
بیشترین دشواریهاى زندگى مرارت‏بار و پر از ایثار ائمه و یاران آنان به خاطر داشتن این هدف بود و ائمه (علیهم‏السلام) از دوران امام سجاد(علیه‏السلام) و بعد از حادثه عاشورا به زمینه‏سازى دراز مدت براى این مقصود پرداختند. در تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدى ‌امام هشتم (علیه‏السلام) جریان وابسته به امامان اهل بیت یعنى شیعیان همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههاى خلافت به حساب مى‌آمد. در این مدت بارها زمینه‏هاى آماده‏اى پیش آمد و مبارزات تشیع که باید آن را نهضت علوى نام داد به پیروزیهاى بزرگى نزدیک گردید. اما، در هر بار موانعى برسر راه پیروزى نهایى پدید مى‌آمد و غالباً بزرگترین ضربه از ناحیه تهاجم بر محور و مرکز اصلى این نهضت، یعنى شخص امام در هر زمان و به زندان افکندن یا به شهادت رساندن آن حضرت وارد مى‌گشت و هنگامى که نوبت به امام بعد مى‌رسید اختناق و فشار و سختگیرى به حدى بود که براى آماده کردن زمینه به زمان طولانى دیگرى نیاز بود.

ائمه(علیهم‏السلام) در میان طوفان سخت این حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانى کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابه‏لاى گذرگاههاى دشوار وخطرناک گذراندند. و خلفاى اموى و عباسى در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند و این خنجر برنده همواره در پهلوى دستگاه خلافت، فرو رفته ماند و به صورت تهدیدى همیشگى آسایش را از آنان سلب کرد.هنگامى‌که حضرت موسى‌بن‏جعفر(علیه‏السلام) پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهید شد در قلمرو وسیع سلطنت عباسى اختناقى کامل حکمفرمابود. در آن فضاى گرفته که به گفته یکى از یاران امام على‌بن موسى(علیه‏السلام) «از شمشیر هارون خون مى‌چکید» بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه سلامت بدارد و از پراکندگى و دلسردى یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیه‏آمیز و شگفت‏آورى جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفاى بنى‌عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنى از دوران ده‏ساله زندگى امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‏ساله جنگهاى داخلى میان خراسان و بغداد به ما ارائه کند. اما به تدبر مى‌توان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بیت(علیهم‏السلام) را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‏گیرى و همان اهداف ادامه مى‌داده است. هنگامى که مأمون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امین فراغت یافت و خلافت بى‌منازع را به چنگ آورد یکى از اولین تدابیر او حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود، او براى این منظور، تجربه همه خلفاى سلف خود را پیش چشم داشت. تجربه‏اى که نمایشگر قدرت، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانى دستگاههاى قدرت از ریشه‏کن کردن و حتى متوقف و محدود کردن آن بود. او مى‌دید که سطوت و حشمت هارونى حتى با به بند کشیدن طولانى و بالاخره مسموم کردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سیاسى، نظامى، تبلیغاتى و فکرى شیعیان مانع شود. او اینک در حالى که از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و بعلاوه بر اثر جنگهاى داخلى میان بنى عباس، سلطنت عباسى را در تهدید مشکلات بزرگى مشاهده مى‌کرد بى‌شک لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدى‌ترى بنگرد. شاید مأمون در ارزیابى خطر شیعیان براى دستگاه خود واقع‏بینانه فکر مى‌کرد. گمان زیاد بر این است که فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بویژه فرصت پنج‏ساله جنگهاى داخلى، جریان تشیع را از آمادگى بیشترى براى برافراشتن پرچم حکومت علوى برخوردار ساخته بود.
مأمون این خطر را زیرکانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همین ارزیابى و تشخیص بود که ماجراى دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامى ولیعهدى به آن حضرت پیش آمد و این حادثه که در همه دوران طولانى امامت کم‏نظیر و یا در نوع خود بى‌نظیر بود تحقق یافت.
اکنون جاى آن است که باختصار، حادثه ولیعهدى را مورد مطالعه قرار دهیم.
در این حادثه امام هشتم على‌بن موسى‌الرضا(علیه‏السلام) در برابر یک تجربه تاریخى عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهان سیاسى که پیروزى یا ناکامى آن مى‌توانست‏سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد.
در این نبرد رقیب که ابتکار عمل را به دست داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود مأمون بود. مأمون با هوشى سرشار و تدبیرى قوى و فهم ودرایتى‌بى‌سابقه‏قدم در میدانى نهاد که اگر پیروز مى‌شد و مى‌توانست آنچنان که برنامه‏ریزى کرده بود کار را به انجام برساند، یقینا به هدفى دست مى‌یافت که از سال چهل هجرى یعنى از شهادت على‌بن ابى‌طالب(علیه‏السلام) هیچ یک از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنى مى‌توانست درخت تشیع را ریشه‏کن کند و جریان معارضى راکه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود به کلى نابود سازد.
اما امام هشتم با تدبیرى الهى بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسى که خود به وجود آورده بود به‏طور کامل شکست داد و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه‏کن نشد بلکه حتى‌سال دویست و یک هجرى، یعنى سال ولایتعهدى آن حضرت، یکى از پربرکت‏ترین‏سالهاى‌تاریخ‏تشیع شد و نفس تازه‏اى در مبارزات علویان دمیده شد؛ و این همه به برکت تدبیر الهى امام هشتم و شیوه حکیمانه‏اى بودکه‏آن‏امام‏معصوم‏دراین آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.
براى اینکه پرتوى بر سیماى این حادثه عجیب افکنده شود به تشریح کوتاهى‌ازتدبیرمأمون‏وتدبیرامام در این حادثه مى‌پردازیم.
مأمون‏ از دعوت امام‏هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب مى‌کرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصه فعالیت سیاسى آرام و بى‌خطر بود. همان‏طور که گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتى خستگى‌ناپذیر و تمام نشدنى داشتند، این مبارزات که با دو ویژگى همراه بود، تاثیر توصیف ‏ناپذیرى ‌در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگى، یکى مظلومیت ‏بود و دیگرى قداست.
شیعیان با اتکاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعى را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل‏بیت است، به زوایاى دل و ذهن مخاطبان‏خودمى‌رساندندوهرکسى‌را که از اندک آمادگى برخوردار بود، به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن مى‌ساختند و چنین بود که دائره تشیع، روز به روز در دنیاى اسلام گسترش ‏مى‌یافت و همان مظلومیت و قداست‏بودکه با پشتوانه تفکر شیعى اینجاو آنجا در همه دورانها قیامهاى مسلحانه وحرکات ‏شورشگرانه ‏را بر ضد دستگاههاى ‌خلافت‏ سازماندهى مى‌کرد.
مأمون مى‌خواست ‏یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابى به میدان‏ سیاست ‏بکشاند و به این وسیله کارایى ‌نهضت ‏تشیع ‏را که بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این کار مأمون آن دو ویژگى مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان مى‌گرفت زیرا جمعى‌ که ‏رهبرشان ‏فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‏العنان وقت ‏و متصرف در امور کشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.
این تدبیر مى‌توانست فکر شیعى را هم در ردیف بقیه عقاید و افکارى که درجامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و آن ‏را از حد یک تفکر مخالف دستگاه که اگرچه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض ‏است ‏از نظر مردم بخصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگیز است‏ خارج سازد.
دوم، تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعیت دادن به این خلافتها بود، مأمون با این کار به همه شیعیان مزورانه ‏ثابت‏ مى‌کرد که ‏ادعاى غاصبانه‏ و نامشروع بودن خلافتهاى مسلطکه ‏همواره‏ جزء اصول اعتقادى شیعه به حساب مى‌آمده است ‏یک حرف بى‌پایه و ناشى از ضعف و عقده‏هاى حقارت بوده است، چه اگر خلافتهاى دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مأمون‏ هم‏ که جانشین‏ آنهاست‏ مى‌باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون على‌بن‏موسى الرضا(علیه‏السلام) با ورود در این دستگاه و قبول جانشینى مأمون او را قانونى و مشروع دانسته پس باید بقیه‏ خلفا هم از مشروعیت ‏برخوردار بوده ‏باشند و این، نقض همه ادعاهاى شیعیان است، با این کار نه فقط مأمون از على‌بن موسى‌الرضا(علیه‏السلام) بر مشروعیت‏ حکومت‏ خود و گذشتگان اعتراف مى‌گرفت ‏بلکه یکى از ارکان اعتقادى تشیع یعنى ظالمانه بودن پایه حکومتهاى قبلى را نیز درهم مى‌کوبید.
علاوه بر این ادعاى دیگر شیعیان مبنى بر زهد و پارسایى و بى‌اعتنایى ائمه به‏ دنیا نیز با این کار نقض مى‌شد که ‏آن‏ حضرات ‏فقط در شرایطى که به دنیا دسترسى نداشته‏اند نسبت‏به آن زهد مى‌ورزیدند و اکنون که درهاى بهشت دنیا به روى آنان باز شد به ‏سوى آن شتافتند ومثل دیگران خود را از آن متنعم کردند.
سوم، اینکه ‏مأمون‏ با این کار، امام را که‏ همواره ‏یک‏ کانون‏ معارضه‏ و مبارزه بود درکنترل دستگاههاى خود قرار مى‌داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوى را نیز در سیطره خود درمى‌آورد و این موفقیتى بود که هرگز هیچ یک از اسلاف مأمون چه بنى‌امیه و چه بنى‌عباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم، اینکه امام را که یک عنصر مردمى و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوه‏ها بود در محاصره مأموران حکومت‏ قرار مى‌داد و رفته رفته رنگ مردمى بودن را از او مى‌زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهاى مردم فاصله مى‌افکند.
پنجم، این بود که با این‏کار براى خود وجهه و حیثیتى معنوى کسب مى‌کرد. طبیعى بود که در دنیاى آن روز همه او را بر اینکه فرزندى از پیغمبر و شخصیتى مقدس و معنوى را به ولیعهدى خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکى دینداران به دنیاطلبان از آبروى دینداران مى‌کاهد و بر آبروى دنیاطلبان مى‌افزاید.
ششم، آنکه در پندار مأمون، امام با این‏کار به یک توجیه‏گر دستگاه خلافت ‏بدل مى‌گشت، بدیهى است ‏شخصى در حد علمى و تقوایى امام با آن‏حیثیت‏ وحرمت ‏بى‌نظیرى که وى به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت ‏بر عهده مى‌گرفت هیچ نغمه مخالفى نمى‌توانست‏ خدشه‏اى بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این خود در حکم حصار منیعى بود که مى‌توانست همه خطاها و زشتى‌هاى دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد.
به جز اینها هدفهاى دیگرى نیز براى مأمون متصور بود.
چنانکه مشاهده مى‌شود این تدبیر به‏ قدرى پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچ‏کس‏ جز مأمون نمى‌توانست آن را به خوبى هدایت کند و بدین جهت‏ بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بى‌خبر بودند. از برخى گزارشهاى تاریخى چنین برمى‌آید که حتى «فضل‏بن سهل‏» وزیر و فرمانده کل و مقرّبترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتواى این سیاست، بى‌خبر بوده است. مأمون‏ حتى‌ براى‌ اینکه هیچ‏گونه ضربه‏اى‌ برهدفهاى وى از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستانهاى جعلى براى‌ علت ‏و انگیزه ‏این اقدام مى‌ساخت و به این و آن مى‌گفت.
حقاً باید گفت ‏سیاست مأمون از پختگى و عمق بى‌نظیرى برخوردار بود. اما آن سوى دیگر این صحنه نبرد، امام على‌ابن موسى‌الرضا(علیه‏السلام)است و همین است که على‌رغم زیرکى شیطنت‏آمیز مأمون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتى بى‌اثر و بازیچه‏اى کودکانه بدل مى‌کند، مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه‏گذارى عظیمى که در این راه کرد از این عمل نه تنها طرفى بر نبست‏بلکه سیاست او به سیاستى بر ضد او بدل شد. تیرى که با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهاى امام على‌بن موسى‌الرضا(علیه‏السلام) را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورى‌که بعد از گذشت مدتى کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کأن ‏لم‏یکن شمرده، بالاخره همان شیوه‏اى را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش در پیش ‏گرفته ‏بودند یعنى «قتل‏» و مأمون که در آرزوى چهره قداست مآب خلیفه‏اى موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مزبله‏اى که همه خلفاى پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنى فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و کبر فرو غلطید. دریده شدن پرده ریا مأمون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدى در دهها نمونه مى‌توان مشاهده کرد که از جمله آن به خدمت‏ گرفتن ‏قاضى ‌القضاتى ‌فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیى‌بن اکثم و همنشینى ‌و مجالست‏ با عموى‌ خواننده و خنیاگرش ‏ابراهیم‏بن‏مهدى‌ وآراستن بساط عیش و نوش و پرده‏درى در دارالخلافه او در بغداد است.
اکنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام‏على‌بن‏موسى‌الرضا(علیه‏السلام) در این حادثه مى‌پردازیم:
1. هنگامى که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضاى مدینه را از کراهت و نارضایى خود پر کرد، به‌طورى که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت‏سوء حضرت‏را از وطن خود دور مى‌کند، امام بد بینى خود به مأمون را با هر زبان ممکن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‏اش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که براى وداع انجام مى‌داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست، همه کسانى‌که باید طبق انتظار مأمون نسبت‏ به او خوش‏بین و نسبت‏به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین مى‌شدند در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را این‏ طور ظالمانه از آنان جدا مى‌کرد و به قتلگاه مى‌برد لبریز شد.
2. هنگامى که در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتى مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‏جا پیچید که على‌بن موسى‌الرضا(علیه‏السلام) ولیعهدى و پیش از آن خلافت را که مأمون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود نپذیرفته است، دست‏اندرکاران امور که به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همه‏جا منتشر کردند حتى فضل‏بن سهل در جمعى از کارگزاران و مأموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‏ام، امیرالمؤمنین آن را به على‌بن موسى‌الرضا(علیه‏السلام) تقدیم مى‌کند و على‌بن موسى دست رد به سینه او مى‌زند.
خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن این منصب را به گوش این و آن مى‌رساندوهمواره مى‌گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدى را قبول کردم. طبیعى بود که این سخن همچون عجیب‏ترین پدیده سیاسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراکنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان زمان که کسى مثل مأمون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدى برادرش امین عزل شده است ‏به جنگى چند ساله دست مى‌زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل مى‌رساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مى‌گرداند کسى مثل‏ على‌بن‏موسى‌الرضا(علیه‏السلام) پیدا مى‌شود که به ولیعهدى با بى‌اعتنایى نگاه مى‌کند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل نمى‌پذیرد.
مقایسه‏اى که از این رهگذر میان امام‏ على‌بن‏موسى‌الرضا(علیه‏السلام) و مأمون عباسى در ذهنها نقش مى‌بست درست عکس آن چیزى را نتیجه مى‌داد که مأمون به خاطر آن سرمایه‏گذارى کرده بود.
3. با این‌همه على‌بن موسى‌الرضا(علیه‏السلام) فقط بدین‏شرط ولیعهدى را پذیرفت که در هیچ یک از شؤون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر مى‌کرد فعلاً در شروع کار این شرط قابل تحمّل است و بعداً به تدریج مى‌توان امام را به صحنه فعالیتهاى خلافتى کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد، روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مأمون نقش برآب مى‌شد و بیشتر هدفهاى او برآورده نمى‌گشت.
امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهراً از امکانات دستگاه خلافت ‏نیز برخوردار بود چهره‏اى به خود مى‌گرفت که گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدّى مسؤولیتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حکومت و طبعاً نه هیچ‏گونه توجیهى براى کارهاى آن دستگاه.
روشن است که عضوى در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسؤولیتها کناره مى‌گیرد، نمى‌تواند نسبت ‏به آن دستگاه صمیمى و طرفدار باشد، مأمون به خوبى این نقیصه را حس مى‌کرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدى انجام گرفت ‏بارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائف‏الحیل به مشاغل خلافتى بکشاند و سیاست مبارزه منفى امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هوشیارانه نقشه او را خنثى مى‌کرد.
یک نمونه همان است که معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مى‌کند که مأمون به امام مى‌گوید: اگر ممکن است‏ به کسانى که از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى که اوضاع آن پریشان است، چیزى بنویس و امام استنکاف مى‌کند و قرار قبلى که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش مى‌آورد و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجراى نماز عید است که مأمون به این بهانه «که مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گیرد»، امام را به امامت نماز عید دعوت مى‌کند، امام استنکاف مى‌کند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت مى‌رساند امام به این شرط قبول مى‌کند که نماز را به شیوه پیغمبر و على‌بن ابى‌طالب به‌جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره‏اى مى‌گیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان مى‌سازد و امام را از نیمه‏راه نماز برمى‌گرداند، یعنى به ناچار ضربه‏اى دیگر بر ظاهر ریاکارانه خود وارد مى‌سازد.
4. اما بهره‏بردارى اصلى امام از این ماجرا بسى از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدى، دست ‏به حرکتى مى‌زند که در تاریخ زندگى ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجرى تا آن‏ روز و تا آخر دوران خلافت ‏بى‌نظیر بوده است و آن برملا کردن داعیه امامت ‏شیعى در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه جز به خاصان و یاران نزدیک گفته نشده بود به صداى بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولى آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمى‌گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون که در آن قویترین استدلالهاى امامت را بیان فرموده است؛ نامه جوامع‏الشریعه که در آن همه رئوس مطالب عقیدتى و فقهى شیعى را براى فضل‏بن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که در مرو براى عبدالعزیزبن مسلم بیان کرده است؛ قصائد فراوانى که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام(علیه‏السلام) است. در آن سال در مدینه و شاید در بسیارى ‌از آفاق اسلامى ‌هنگامى‌ که خبر ولایتعهدى‌ على‌ بن‏ موسى‌الرضا(علیه‏السلام) رسید در خطبه فضائل اهل بیت ‏بر زبان رانده شده بود و اهل بیت پیغمبر که نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى دیگر کسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکى یاد مى‌شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت‏قلب گرفتند، بى‌خبرها و بى‌تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثان و متذکران شیعه معارفى را که تا آن روز جز در خلوت نمى‌شد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.
5. در حالى ‌که مأمون امام را جدا از مردم مى‌پسندید و این جدایى را در نهایت وسیله‏اى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى میان امام و مردم مى‌خواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مى‌داد. با اینکه مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را طورى انتخاب کرده بود که شهرهاى معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در همان مسیر تعیین‏شده، از هر فرصتى براى ایجاد رابطه جدیدى میان خود و مردم استفاده کرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهایى که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث‏ سلسلة ‏الذهب را براى همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‏ها و معجزه‏هاى دیگرى نیز آشکار ساخت و در جاى‌جاى این سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم که سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت‏ بود هرگاه فرصتى دست ‏داد حصارهاى ‌دستگاه حکومت را براى حضور درانبوه‏ جمعیت ‏مردم‏ شکافت.
6. نه ‏تنها سرجنبانان تشیع از سوى امام‏ به ‏سکوت ‏و سازش ‏تشویق نشدند بلکه قرائن حاکى ‌از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى که بیشترین دورانهاى عمر خود را در کوههاى صعب‏العبور و آبادیهاى دور دست و با سختى و دشوارى مى‌گذراندند با حمایت امام على بن موسى الرضا(علیه‏السلام) حتى مورد احترام‏ و تجلیل کارگزاران حکومت‏ در شهرهاى‌ مختلف‏ نیز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل که هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیرى روى ‌خوش نشان‏ نداده و در دستگاه‏ آنان رحل اقامت نیفکنده بوده ‏و هیچ‏کس‏ از سرجنبانان خلافت از تیزى زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههاى دولتى به‏سر مى‌برد و سالیان دراز، دار خود را بر دوش‏ خود حمل‏ مى‌کرد و میان ‏شهرها و آبادیها سرگردان ‏و فرارى ‌مى‌گذرانید، توانست ‏به حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترین و شیواترین‏ قصیده‏ خود را که ادعانامه نهضت‏ نبوى ضد دستگاههاى‌ خلافت اموى‌ و عباسى‌ است ‏براى آن حضرت بسراید و شعر او در زمانى کوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به‌طورى که در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه مى‌شنود.
اکنون ‏بار دیگر نگاهى بر وضع کلى صحنه این نبرد پنهانى که مأمون آن را به ابتکار خود آراسته و امام‏ على بن موسى‌الرضا(علیه‏السلام) را با انگیزه‏هایى که اشاره شد به آن میدان کشانده بود مى‌افکنیم:
یک‏ سال پس از اعلام ولیعهدى وضعیت چنین است:
مأمون‏ چه ‏در متن ‏فرمان‏ ولایتعهدى ‌و چه در گفته‏ها و اظهارات دیگر او را به فضل و تقوى و نسب رفیع و مقام علمى‌ منیع ستوده‏ است و او اکنون در چشم آن مردمى که برخى از او فقط نامى شنیده و حتى به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره در خور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت که از خلیفه به سال علم و تقوى و خویشى با پیغمبر، بزرگتر و شایسته‏تر است‏شناخته‏اند. مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعى خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت‏ خود منصرف سازد بلکه حتى على‌بن موسى(علیه‏السلام) مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است در مدینه، مکه و دیگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام على‌بن موسى(علیه‏السلام) به تهمت ‏حرص ‏به ‏دنیا و عشق ‏به ‏مقام ‏و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده که بسیارى چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست‏بدهد.
اینجا بود که‏ مأمون ‏احساس شکست و خسران کرد و درصدد برآمد که خطاى فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از اینهمه سرمایه‏گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتى‌ناپذیر دستگاههاى خلافت‏ یعنى ائمه اهل بیت(علیهم‏السلام) به همان شیوه‏اى متوسل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنى قتل.
بدیهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به ‏آسانى میسر نبود. قرائن نشان مى‌دهد که مأمون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به کارهاى دیگرى دست ‏زده ‏است ‏که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به‏کار برد، به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که على‌بن موسى(علیه‏السلام) همه مردم را بردگان خود مى‌دانند، جز با دست‏اندرکارى عمال مأمون ممکن نبود.
هنگامى که اباصلت این خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها، اى پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدى که نه من و نه هیچ‏ یک از پدرانم هرگز چنین سخنى نگفته‏ایم و این یکى از همان ستمهایى است که از سوى اینان به ما مى‌شود.»
تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسى که کمتر امیدى به غلبه او بر امام مى‌رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامى ‌که‏ امام مناظره‏کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه‏ جا پیچید مأمون درصدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادله‏اى را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر دراین بین بتواند امام را مجاب کند.
البته چنانکه مى‌دانیم هرچه تشکیل مناظرات ادامه مى‌یافت قدرت علمى امام‏آشکارتر مى‌شد و مأمون از تاثیر این وسیله نومیدتر.
بنا بر روایات یک یا دو بار توطئه قتل امام را به وسیله نوکران و ایادى خود ریخت و یک‌بار هم حضرت را در سرخس ‏به زندان ‏افکند اما این شیوه‏ها هم نتیجه‏اى جز جلب اعتقاد همان دست‏اندرکاران به رتبه معنوى امام، به بار نیاورد، و مأمون درمانده‏تر و خشمگین‏تر شد، در آخر چاره‏اى جز آن نیافت که به دست‏ خود و بدون هیچ واسطه‏اى امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجرى یعنى قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندى پس از صدور فرمان ولیعهدى به نام آن حضرت، دست‏ خود را به جنایت ‏بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
مهمترین‏ چیزى ‌که ‏در زندگى ائمه (علیهم‏السلام) به‏طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است.
در تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدى ‌امام هشتم(علیه‏السلام)جریان‏ وابسته به امامان اهل بیت ‏یعنى شیعیان‏ همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههاى خلافت به حساب مى‌آمد.
مأمون ‏از دعوت ‏امام‏ هشتم به‏ خراسان چند مقصود عمده را تعقیب مى‌کرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصه فعالیت سیاسى آرام و بى‌خطر بود.
سوم، اینکه ‏مأمون‏ با این کار، امام را که‏ همواره یک ‏کانون‏ معارضه ‏و مبارزه بود در کنترل دستگاههاى خود قرار مى‌داد.
دوم، تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعیت دادن به این خلافتهابود، مأمون با این کار به همه شیعیان مزورانه ثابت مى‌کرد که ادعاى ‌غاصبانه ‏و نامشروع بودن خلافتهاى مسلط که همواره‏ جزء اصول ‏اعتقادى شیعه به حساب مى‌آمده است ‏یک حرف بى‌پایه و ناشى‌ازضعف و عقده‏هاى حقارت بوده است.
هنگامى که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضاى مدینه را از کراهت و نارضایى خود پر کرد، به طورى که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور مى‌کند.
هنگامى که در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت ‏مطرح شد حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتى مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند.
امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود چهره‏اى به خود مى‌گرفت که گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است.
کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده که بسیارى چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد.
قرائن نشان مى‌دهد که مأمون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به کارهاى دیگرى دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به‏کار برد.
تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسى که کمتر امیدى به غلبه او بر امام مى‌رفت نیز از جمله همین تدابیر است.


منبع: روزنامه جمهورى اسلامى، 20 مرداد 1363