به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه خبرگزارى فارس، حجتالاسلام رجبی، مدیر جدید حوزه علمیه مروی تهران و مدارس تابعه، پیش از ظهر امروز (1 شهریور 88) در آغاز سال تحصیلی این حوزه افزود: در نخستین سالی که حضرت آیتالله خامنهای، زعامت انقلاب اسلامی را عهدهدار شده بودند، خدمت ایشان رسیدیم و این افتخار را داشتیم که جشن عمامهگذاری طلاب با حضور مبارک ایشان انجام شود. ولی امر مسلمین در آن روز به ما گفتند که مردم سه گمان به شما دارند که اگر اشتباه کنید، تیرتان به خطا خواهد رفت و بهتر است به دنبال سایر کارهای شرافتمندانه بروید تا عاقبت به خیر شوید.
وی اضافه کرد: مقام معظم رهبری در آن روز ما را به سه چیز سفارش کردند. اول آنکه فرمودند: شما اهل علم هستید. مبادا سوادتان کمتر از مردم عادی باشد یا غیرملبسها از شما باسوادتر باشند. مثلاً اگر یک دانشآموز ببیند قرائت نماز یا قرآن شما اشکال دارد، فکر میکند که در سایر امور هم از او عقبترید.
رجبی افزود: دومین توصیه رهبر معظم انقلاب به ما طلاب این بود که مراقب رفتارمان در میان مردم باشیم و عالمانه برخورد کنیم. ایشان به ما فرمودند: به شما در جامعه «آقا» میگویند. مثلاً به پیشنماز مسجد میگویند «آقای مسجد». مبادا شما کاری بکنید که مردم از آقای خودشان ناامید شوند.
مدیر جدید حوزه علمیه مروی درباره این بند توصیههای رهبری به طلاب جوان گفت: اگر کسی در فعالیتهای اقتصادی ظاهر شود یا برود در دنیای غرب، مطابق میل دانشگاه هاروارد صحبت کند، میشود «آقای هاروارد!» و این دیگر مد نظر نیست.
مدرس حوزههای علمیه همچنین اظهار داشت: توصیه سوم حضرت آیتالله خامنهای به طلاب جوان این بود که: مردم به شما التماس دعا میگویند، چون فکر میکنند شما به خدا نزدیکترید و حرفتان خریدار دارد. مبادا در خلوت خودتان این پندار مردم را ضایع کنید و از مردم در توجه به مناجات، مستحبات و نوافل عقب بمانید.
اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلاهایى که بر ملتها وارد میشود، در بسیارى از موارد بر اثر بىبصیرتى است. خطاهایى که بعضى از افراد میکنند - مىبینید در جامعهى خودمان هم گاهى بعضى از عامهى مردم و بیشتر از نخبگان، خطاهایى میکنند. نخبگان که حالا انتظار هست که کمتر خطا کنند، گاهى خطاهایشان اگر کماً هم بیشتر نباشد، کیفاً بیشتر از خطاهاى عامهى مردم است - بر اثر بىبصیرتى است؛ خیلىهایش، نمیگوییم همهاش.
بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهى خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جملهى امیرالمؤمنین را به نظرم در جنگ صفین در گفتارها بیان کردم که فرمود: «الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر».(1) میدانید، سختى پرچم امیرالمؤمنین از پرچم پیغمبر، از جهاتى بیشتر بود؛ چون در پرچم پیغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زیر پرچم امیرالمؤمنین دشمن و دوست آنچنان واضح نبودند. دشمن همان حرفهایى را میزد که دوست میزند؛ همان نماز جماعت را که تو اردوگاه امیرالمؤمنین میخواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم - در جنگ جمل و صفین و نهروان - میخواندند. حالا شما باشید، چه کار میکنید؟ به شما میگویند: آقا! این طرفِ مقابل، باطل است. شما میگوئید: اِ، با این نماز، با این عبادت! بعضىشان مثل خوارج که خیلى هم عبادتشان آب و رنگ داشت؛ خیلى. امیرالمؤمنین از تاریکى شب استفاده کرد و از اردوگاه خوارج عبور کرد، دید یکى دارد با صداى خوشى میخواند: «أمّن هو قانت ءاناء اللّیل»(2) - آیهى قرآن را نصفه شب دارد میخواند؛ با صداى خیلى گرم و تکان دهندهاى - یک نفر کنار حضرت بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! بهبه! خوش به حال این کسى که دارد این آیه را به این قشنگى میخواند. اى کاش من یک مویى در بدن او بودم؛ چون او به بهشت میرود؛ حتماً، یقیناً؛ من هم با برکت او به بهشت میروم. این گذشت، جنگ نهروان شروع شد. بعد که دشمنان کشته شدند و مغلوب شدند، امیرالمؤمنین آمد بالاسر کشتههاى دشمن، همین طور عبور میکرد و میگفت بعضىها را که به رو افتاده بودند، بلندشان کنید؛ بلند میکردند، حضرت با اینها حرف میزد. آنها مرده بودند، اما میخواست اصحاب بشنوند. یکى را گفت بلند کنید، بلند کردند. به همان کسى که آن شب همراهش بود، حضرت فرمود: این شخص را میشناسى؟ گفت: نه. گفت: این همان کسى است که تو آرزو کردى یک مو از بدن او باشى، که آن شب داشت آن قرآن را با آن لحن سوزناک میخواند! اینجا در مقابل قرآن ناطق، امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلّین) میایستد، شمشیر میکشد! چون بصیرت نیست؛ بصیرت نیست، نمیتواند اوضاع را بفهمد.
بنده بارها این جبهههاى سیاسى و صحنههاى سیاسى را مثال میزنم به جبههى جنگ. اگر شما تو جبههى جنگ نظامى، هندسهى زمین در اختیارتان نباشد، احتمال خطاهاى بزرگ هست. براى همین هم هست که شناسائى میروند. یکى از کارهاى مهم در عمل نظامى، شناسائى است؛ شناسائى از نزدیک، که زمین را بروند ببینند: دشمن کجاست، چه جورى است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه کار باید بکنند. اگر کسى این شناسائى را نداشته باشد، میدان را نشناسد، دشمن را گم بکند، یک وقت مىبینید که دارد خمپارهاش را، توپخانهاش را آتش میکند به طرفى، که اتفاقاً این طرف، طرفِ دوست است، نه طرفِ دشمن. نمیداند دیگر. عرصهى سیاسى عیناً همین جور است. اگر بصیرت نداشته باشید، دوست را نشناسید، دشمن را نشناسید، یک وقت مىبینید آتش توپخانهى تبلیغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتى است که آنجا دوستان مجتمعند، نه دشمنان. آدم دشمن را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نکنیم. لذا بصیرت لازم است، تبیین لازم است.
یکى از کارهاى مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصب روشن کنند؛ بدون حاکمیت تعلَقات جناحى و گروهى و بر دل آن گوینده. اینها مضرَ است. جناح و اینها را باید کنار گذاشت، باید حقیقت را فهمید. در جنگ صفین یکى از کارهاى مهم جناب عمار یاسر تبیین حقیقت بود. چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونى داشتند. همینى که حالا امروز به آن جنگ روانى میگویند، این جزو اختراعات جدید نیست، شیوههاش فرق کرده؛ این از اول بوده. خیلى هم ماهر بودند در این جنگ روانى؛ خیلى. آدم نگاه مىکند کارهایشان را، مىبیند که در جنگ روانى ماهر بودند. تخریب ذهن هم آسانتر از تعمیر ذهن است. وقتى به شما چیزى بگویند، سوءظنى یک جا پیدا کنید، وارد شدن سوء ظن به ذهن آسان است، پاک کردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبههافکنى میکردند، سوء ظن را وارد میکردند؛ کار آسانى بود. این کسى که از این طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانى بایستد و مقاومت کند، جناب عمار یاسر بود، که در قضایاى جنگ صفین دارد که با اسب از این طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودى میرفت و همین طور این گروههائى را که - به تعبیرِ امروز، گردانها یا تیپهاى جدا جداى از هم - بودند، به هر کدام میرسید، در مقابل آنها مىایستاد و مبالغى براى آنها صحبت میکرد؛ حقائقى را براى آنها روشن میکرد و تأثیر میگذاشت. یک جا میدید اختلاف پیدا شده، یک عدهاى دچار تردید شدند، بگو مگو توى آنها هست، خودش را بسرعت آنجا میرساند و برایشان حرف میزد، صحبت میکرد، تبیین میکرد؛ این گرهها را باز میکرد.
بنابراین، بصیرت مهم است. نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران به وجود بیاورند. آدم گاهى مىبیند که متأسفانه بعضى از نخبگان خودشان هم دچار بىبصیرتىاند؛ نمیفهمند؛ اصلاً ملتفت نیستند. یک حرفى یکهو به نفع دشمن میپرانند؛ به نفع جبههاى که همتش نابودى بناى جمهورى اسلامى است به نحوى. نخبه هم هستند، خواص هم هستند، آدمهاى بدى هم نیستند، نیت بدى هم ندارند؛ اما این است دیگر. بىبصیرتى است دیگر. این بىبصیرتى را بخصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تأمل، با گفتگو با انسانهاى مورد اعتماد و پخته، نه گفتگوى تقلیدى - که هر چه گفت، شما قبول کنید. نه، این را من نمیخواهم - از بین ببرید. کسانى هستند که میتوانند با استدلال، آدم را قانع کنند؛ ذهن انسان را قانع کنند. و حتّى حضرت ابىعبداللَّهالحسین (علیهالسّلام) هم از این ابزار در شروع نهضت و در ادامهى نهضت استفاده کرد.
من این خاطره را بارها نقل کردهام: در روزهاى سوم چهارم جنگ بود، توى اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنىصدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجایى بود - چند نفرى از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث میکردیم، مشورت میکردیم. نظامىها هم بودند. بعد یکى از نظامىها آمد کنار من، گفت: این دوستان توى اتاق دیگر، یک کار خصوصى با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکورى بود، مرحوم فلاحى بود - اینهائى که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذى در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توى یادداشتها نگه داشتهام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهاى ما اینهاست؛ مثلاً اف 5، اف 4، نمیدانم سى 130، چى، چى، انواع هواپیماهاى نظامىِ ترابرى و جنگى؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آمادهى به کار داریم که تا فلان روز آمادگىاش تمام میشود. اینها قطعههاى زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعههائى هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - میگفتند ما این قطعهها را نداریم. بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان میپذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام میشود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام میشود. بیشترینش سى 130 بود. همین سى 130 هائى که حالا هم هست که حدود سى روز یا سى و یک روز گفتند که براى اینها امکان پرواز وجود دارد. یعنى جمهورى اسلامى بعد از سى و یک روز، مطلقاً وسیلهى پرندهى هوائى نظامى - چه نظامى جنگى، چه نظامى پشتیبانى و ترابرى - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید. من هم از شما چه پنهان، توى دلم یک قدرى حقیقتاً خالى شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهاى روسى مرتباً مىآید. حالا خلبانهایش عرضهى خلبانهاى ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم مىآمدند؛ انواع کلاسهاى گوناگون میگ داشتند.
ادامه مطلب...
یادداشت حضرت آیتالله العظمى خامنهای درباره مناجات شعبانیه
برگزیدهاى از بیانات رهبر معظم انقلاب در مورد ازدواج جوانان
» عکس برگزیده + دستخط رهبر معظم
» کلیپ صوتی ازدواج (بخشی از بیانات رهبر انقلاب) با حجم: 250 کیلوبایت
» پیام رهبر انقلاب به جشن ازدواج دانشجویی در سال 78
خداوند از زن و مرد تنها خوشش نمیآید
خدای متعال از زن و مرد تنها خوشش نمیآید، مخصوصا آنهایی که جوانند و بار اولشان است. مخصوص جوانها هم نیست. خدای متعال از زندگی مشترک و مزدوج خوشش میآید. آدم تنها، مرد تنها و زن تنها که همـه عمر را به تنهایی میگذراند، از دید اسلامی چیز مطلوبی نیست . مثل یک موجود بیگانه است در مجموعه پیکره انسانی. اسلام این طور خواسته که خانواده، سلول حقیقی مجموعه پیکره جامعه باشد نه فرد تنها. (خطبه عقد 5/10/75)
مال و جمال، یا کمال؟ کدام انگیزه؟
اگر چنانچه کسی بخاطر مال و جمال ازدواج کند، طبق روایت ممکن است خدای متعال مال و جمال را به او بدهد و ممکن هم هست که ندهد. اما اگر چنانچه برای تقوا و عفاف قدم بگذارد و ازدواج بکند، خدای متعال به او مال هم خواهد داد جمال هم خواهد داد. ممکن است کسی بگوید جمال که اعطا کردنی نیست؛ یک کسی یا جمال دارد یا ندارد! معنایش این است که چون جمال در چشم شما و دل شما و در نگاه شماست، اگر انسان کسی را خیلی هم جمیل نباشد، دوست داشت او را جمیل میبیند. وقتی کسی را دوست نداشت هر چقدر هم جمیل باشد به نظر او جمیل نمیآید. (خطبه عقد 13/1077)
مرد قوام است و زن ریحان
اسلام مرد را قوام و زن را ریحان میداند. این نه جسارت به زن است نه جسارت به مرد. نه نادیده گرفتن حق زن است نه نادیده گرفتن حق مرد؛ بلکه درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها هم اتفاقا برابر است؛ یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه میگذاریم، و این جنس مدیریت و کارکرد و محل اتکا بودن و تکیهگاه بودن برای زن را هم در کفهی دیگر ترازو میگذاریم، این دو کفه با هم برابر میشود. نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن. (خطبه عقد 22/12/78)
مفهوم خوشبختی
خوشبختی عبارت است از آرامش، احساس سعادت و احساس امنیت. جشن و اسراف و زیادهروی، کسی را خوشبخت نمیکند. مهریه و جهیزیه هم کسی را خوشبخت نمیکند. پایبندی به روشِ شرع است که انسان را خوشبخت میکند. (خطبه عقد 10/2/75)
اصل قضیه «عشق» است
اگر در زندگی محبت وجود داشت، سختیهای بیرون خانه آسان خواهد شد. برای زن هم سختی های داخل خانه آسان خواهد شد. (خطبه عقد 11/8/77)
در ازدواج، اصل قضیه محبت است. دخترها و پسرها این را بدانند. این محبتی که خدا در دل شما قرار داده حفظ کنید. (خطبه عقد 17/10/74)
دختر و پسر، عروس و داماد به هم محبت بورزند؛ چون آن محبت ملاطی است که اینها را برای هم حفظ میکند، در کنار هم نگه میدارد و نمیگذارد از هم جدا شوند. محبت خیلی چیز خوبی است. محبت که بود وفاداری هم هست. (خطبه عقد 24/9/76)
ادامه مطلب...
امام خمینی(ره)، که خود نمونه یک عارف کامل بودند، و سبکبار نفس خود را از مهلکه دنیا بیرون کشیده بودند، در فرازهای مختلف، در دیدار با قشرهای مختلف مردم و مسؤولان، ایشان را به خواندن دعا و تدبر در دعا های وارد شده از ائمه طاهرین(ع) دعوت میکردند.
همچنین در جاهای مختلف از مناجات شعبانیه(1)، تعریف و تمجید و استفاده نمودهاند، به طوریکه می توان گفت یکی از دعاهایی که امام خمینی(ره) با آن مأنوس بودهاند، دعای شریف مناجات شعبانیه است.
نوشتار زیر به بحث اهمیت خواندن دعا در ماه شعبان و مناجات شعبانیه از دیدگاه امام خمینی(ره) میپردازد:
اهمیت خواندن دعا در ماه شعبان
«این دعاهایى که در ماهها هست، در روزها هست، خصوصاً، در ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان، اینها انسان را همچو تقویت روحى مىکند- اگر کسى اهلش باشد، ماها که نیستیم- همچو تقویت روحى مىکند و همچو راه را براى انسان باز مىکند و نور افکن است براى اینکه، این بشر را از این ظلمتها بیرون بیاورد و وارد نور بکند که معجزه آساست.
به این دعاها عنایت بکنید. گول بعض از نویسندهها و امثال کسروى(2) را نخورید که ادعیه را تضعیف مىکردند؛ این تضعیف، تضعیف اسلام است، نمىفهمند اینها، بیچارهاند. نمىدانند در این کتاب چه چیزها هست، همان مسائل قرآن است با لسان دیگرى که لسان ائمه باشد.
لسان قرآن یکجور زبان است، زبان دعا یکجور زبان است، زبان علما و عرفا و اینها هم یک زبان دیگر است.
آنکه سبکبار مىکند انسان را و از این ظلمتکده مىکِشد او را بیرون و نفْس را از آن گرفتاریها و سرگشتگیهایى که دارد خارج مىکند این ادعیهاى است که از ائمه ما وارد شدهاند.
ائمه ما- علیهم صلوات اللَّه- که تقریباً همهشان گرفتار به یک ابرقدرتهایى بودند که نمىتوانستند یک کارى را انجام بدهند شاخص، علاوه بر آن هدایتهاى زیرزمینى که مىکردند این ادعیهشان براى تجهیز مردم بود، برخلاف آن دولتهاى قاهرى که بودند.
همین ادعیه بودند که اشخاص وقتى که ادعیه را مىخواندند قوّت روحى پیدا مىکردند و سبکبار مىشدند و شهادت براى آنها هَیِّن و آسان مىشد.
این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصاً در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشى است که انسان به حسب قلب خودش مىکند براى اینکه مهیا بشود برود مهمانى؛ مهمانى خدا، مهمانىاى که در آنجا سفرهاى که پهن کرده است قرآن مجید است و محلى که در آنجا ضیافت مىکند مهمش «لیلة القدر» است و ضیافتى که مىکند ضیافت تنزیهى و ضیافت اثباتى و تعلیمى [است]».(3)
و در جای دیگر می گوید: « ادعیهاى [را] که در این ماه مبارک؛ ماه معظم شعبان وارد شده است و پس از آن در ماه مبارک رمضان وارد شده است بخوانیم و درش تدبر کنیم».(4)
مناجات شعبانیه
آن عارف زاهد و عاشق، آن واصل کامل در جای جای سخنانش از مناجات شعبانیه می گوید، و مردم و مسؤولان را به خواندن و تدبر در فراز های این دعای پر بها دعوت و سفارش می کند: «من ندیدهام در ادعیه، دعایى را که گفته شده باشد همه امامها این دعا را مىخواندند، در دعاى شعبانیه این هست؛ اما من یادم نیست که در یک دعاى دیگرى دیده باشم که همه ائمه این را مىخواندند. این مناجات شعبانیه براى این است که شما را، همه را مهیا کند براى «ضیافة اللَّه».»(5)
ایشان در جای دیگر می فرماید: «مناجات شعبانیه از مناجاتهایى است که کم نظیر است؛ مثل دعاى ابو حمزه که از حضرت سجاد وارد شده است، آن هم کم نظیر است و این هم کم نظیر است. دعاى کمیل در شعبان وارد شده است و یکى از ادعیهاى است که در پانزده شعبان، شب پانزده شعبان خوانده مىشود، مشتمل بر اسرارى است که دست ما از آن کوتاه است. از ائمه هدى ادعیهاى وارد شده است که مضامین آنها را باید تأمل کرد، و آنهایى که اهل نظر هستند، اهل معرفت هستند بر آنها شرح کنند؛ آنها را به مردم ارائه بدهند، اگرچه هیچ کس نمىتواند آن چیزى [را] که به حسب واقع هست، شرح کند»(6)
ادامه مطلب...
محراب جمکران
دلم قرار نمىگیرد از فغان بى تو
سپند وار زکف داده ام عنان بى تو
ز تلخ کامى دوران نشد دلم فارغ
جام عشق لبى تر نکرد، جان بى تو
چو آسمان مه آلودهام ز تنگ دلى
پر است سینهام از اندوه گران بى تو
نسیم صبح نمىآورد ترانه شوق سر بهــار ندارند بلبلان بى تو
لب از حکایت شبهاى تار مىبندم اگر امان دهدم چشم خونفشان بى تو
چو شمع کُشته ندارم شرارهاى به زبان نمىزند سخنم آتشى به جان بى تو
ز بىدلى و خموشى چو نقش تصویرم نمىگشایدم از بىخودى زبان بى تو
عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم چو یادم آید از آن شکرین دهان بى تو
گزاره غم دل را مگر کنم چو «امین» جدا ز خلق به محراب جمکران بى تو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یاران خراسانى
سرخوش زسبـوی غم پنهــانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگـویـم زکم و بیـش چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لـب بـاز نکـردم به خروشـی و فغـانی مـن محـرم راز دل طـوفــانـی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمری است پشیمان زپشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبـش جان نسپـردم شرمنـده جانـان ز گران جانـی خویشم
بشکسته تر ازخویش ندیدم به همه عمر افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند «امین»، بستهى دنیا نِیـم اما دلـبـسـتـهى یــاران خــراسـانـی خویشم
شعر فوق را با صدای دلنشین آقا بشنوید
شاعر جوان و متعهد حمیدرضا فاطمى هم تضمین زیبایى براى این شعر سرودهاند:
من عاشـق آن رهبـــر نورانـــی خـویشم
آن دلبـــر وارستــهى عـرفـانــی خــویشـم
عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یار
هـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم
در دام بـلایت شـدهام سخـت گرفتـار
امـواج بـلای دل طوفــانـــــی خـویشم
چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتـــد
گمگشتــهى این دیـدهى بـارانـی خـویشم
زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت
در کوهم و در دشـت و بیـابـانــی خـویشم
از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد این دل
چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم
یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست
عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم
دل کنـدهام از عـالـم دنیــایــــی و لیکـن
دلـبستــهى آن یـار خـراسـانـی خـویشم
تـوفیـــــق زیــارت بـه جمـالـش نـدهنــدم
این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم
زان روز که در بنـد نگــاه تـو اسیـــرم
افسردهى دیـدارم و زنـدانـی خـویشم
سرباز و نگهبـانـم و هم حامـی جـان از
جـمهـوری اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم
من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا
تضمیـنگـر شعریش به نـادانـی خویشم
جوان از دیدگاه رهبر معظم انقلاب
مهمترین نیاز جوانان
راجع به نیازهای جوانها زیاد صحبت می شود؛ من گفتهام، قبل از من هم گفتهاند؛ اما میدانید از نظر من مهمترین نیاز جوانان چیست؟
نیاز عمدهی جوانان، هویت است؛ باید هویت و هدف خودش را بشناسد: باید بداند کیست و برای چه می خواهد تلاش و کار کند. دشمن می خواهد هویت جوان ایرانی را از او بگیرد؛ اهداف را از بین ببرد؛ افقها را تیره کند؛ به او بگوید تو یک موجود حقیر و محدود هستی؛ پیش من بیا تا تو را زیر بال بگیرم. معلوم است؛ کشور ثروتمند ایران و منطقه ی بسیار مهم و راهبردی ما و تأثیرات فراوانی که این ملت از همه سو می تواند بگذارد؛ همه از طریق تحقیر شخصیت جوانها، در مشت دشمن می آید. امروز برنامه ی دشمن نسبت به شما جوانها این است؛ خیلی باید بیدار باشید.
کسانی این طور وانمود می کنند که نسلی که دارد روی کار می آید ـ که اصطلاحاً به آن «نسل سوم انقلاب» میگویند ـ پشت کرده به انقلاب و رویگردان از ارزشهای دینی است؛ یا اگر هم نیست، به طور اجتناب ناپذیری این طور خواهد شد! بنده صددرصد حرف آنها را رد میکنم. نه این که من عوامل فساد برانگیز فرهنگی را نمیبینم یا نمیشناسم یا از آنها خبر ندارم؛ نخیر، بنده از ماهواره، اینترنت، رمانها، فیلمها، آهنگها و حرفهای فاسد کاملاً خبر دارم و آنها را دست کم نمیگیرم.
... اما معتقدم نسل کنونی امروز این قدر هم آسیبپذیر و شکننده نیست؛ این را بد فهمیدهاند.
... امروز جوان ایرانی، آگاه، با معرفت، بصیر، سیاسی و اهل تحلیل است؛ و از همه بالاتر با ایمان است ... جوان که پرورش یافتهی دوران انقلاب است، از معرفت دینی برخوردار است، ایمانش هم ایمان عمیقی است؛ البته احتیاج دارد که تغذیهی معنوی و فکری دایمی شود. ابزارها و فعالیتها و کارهای فرهنگی باید در اختیار جوان قرار بگیرد. روحانیون خوشفکر و دانشگاهیان مؤمن باید در مقابل ایمان جوانان احساس مسئولیت کنند.(1)
ادامه مطلب...
اى که مرا خواندهاى، راه نشانم بده
یاد خدا را همچون حرز سعادت، همواره با خود داشته و در دل حفظ کنید. تقوا و اجتناب از گناه، احساس مسؤولیت سیاسی و اجتماعی، کسب علم و آگاهی، آمادگی دائمی برای دفاع از انقلاب و اسلام، و رفتار انسانی و دلنشین با خانواده و معاشران، توصیههای همیشگی من است.
دستخط شریف رهبر معظم انقلاب دام ظله: