رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههاى استان همدان مطلب زیبا و جامعى در مورد مدگرایى داشتند که خواندنش ـ حتى براى کسانى که قبلاً هم شنیده یا خواندهاند ـ مفید است:
... در زمان قاجاریه اولین بار نشانهها و نمونههای فرهنگ غربی وارد کشور شد. ایرانیهای اعیانِ درباری آن روز ـ که اولین قشرهایی بودند که با اروپاییها ارتباط برقرار کردند ـ نخستین چیزی که یاد گرفتند، دانش نبود؛ عادات و رفتار و نحوة معاشرت آنها را یاد گرفتند. این خطِ اشتباه و خطا از همان جا ترسیم شد. عده ای فکر می کنند چون غربیها از لحاظ علمی بر ما برتری دارند، پس ما باید فرهنگ و عقاید و آداب معاشرت و آداب زندگی و روابط اجتماعی و سیاسی مان را از آنها یاد بگیریم؛ این اشتباه است. اگر استادی در کلاس به شما درس بدهد و خیلی هم استاد خوبی باشد و به او علاقه هم داشته باشید، آیا حتماً باید رنگ لباس خود را همان رنگی انتخاب کنید که او میپسندد؟ اگر این استاد عادت بدی هم داشت، شما باید این عادت بد را از او یاد بگیرید؟ فرض کنید استاد وسط درس گفتن، دستش را در دماغش میکند؛ شما علم را از او یاد بگیرید، چرا این کار را از او یاد میگیرید؟ اروپاییها کارهای غلط و خطا و رفتارهای زشت الی ماشاءاللَّه دارند؛ چرا باید این کارها را از آنها یاد بگیریم؟ آن مردِ مجذوبِ مفتونِ دانش غربیها میگفت: ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم! چرا؟ ما ایرانی هستیم و باید ایرانی بمانیم. ما مسلمانیم و باید مسلمان باشیم.
آنها بیشتر از ما علم دارند؛ خوب، ما میرویم علمشان را یاد میگیریم؛ چرا باید عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت آنها را یاد بگیریم: این چه منطق غلطی است؟ چون آنها به دلیلی باید چیزی به نام کراوات دور گردنشان ببندند ـ که البته ما نمی گوییم شما چرا کراوات می بندید؛ کراوات مال آنها است ـ آیا ما هم باید از آنها تقلید کنیم؟ منطق ما برای این کار چیست؟ چرا ما لباس، رفتار، آداب معاشرت، حرف زدن و حتّی لهجة آنها را تقلید کنیم؟ من گاهی می بینم در تلویزیون گزارشگر ما از فلان نقطة دنیا دارد به زبان فارسی گزارش می دهد و مطلب مربوط به ایران است؛ اما زبان فارسی را طوری حرف میزند مثل اینکه یک انگلیسی دارد به زبان فارسی حرف میزند! این ضعف نفس و احساس حقارت است؛ چرا من باید به خاطر ایرانی بودنم، احساس حقارت کنم؟! من به زبانِ خودم افتخار میکنم؛ من به فرهنگِ خودم افتخار می کنم؛ من به وطن و کشور و گذشتة خودم افتخار می کنم؛ چرا باید از آنها تقلید کنم؟ برای تقلید از آنها دلیلی ندارم. علم آنها بیشتر است؛ خیلی خوب، ما علمشان را یاد می گیریم و اگر هزینه ای هم داشته باشد، می پردازیم. اینها هم اتفاقاً یاد گرفته اند که علم را باید با پول عوض کرد. امروز بیشترین چیزی که برای غربیها مطرح است، پول است. در اسلام این طور نیست. در اسلام علم شرافت ذاتی دارد. از نظر آنها علم به عنوان قابل تبدیل بودن به پول ارزش دارد. علمی قیمت دارد که بشود با آن دلار یا پوند به دست آورد. ما از همین حالتِ آنها استفاده میکنیم و علمشان را از آنها میخریم؛ هزینه اش را میپردازیم؛ اما از کسی تقلید نمیکنیم و نباید هم بکنیم.
این حرفِ من با شما جوانان است. البته گفتن این حرفها آسان است، اما عمل کردنش به این آسانی نیست؛ دشواری کار ما این است... تقلید فرهنگی خطر خیلی بزرگی است؛ اما این حرف اشتباه نشود با اینکه بنده با مُد و تنوع و تحول در روشهای زندگی مخالفم؛ نه خیر. مُدگرایی و نوگرایی اگر افراطی نباشد، اگر روی چشم و همچشمی رقابت های کودکانه نباشد، عیبی ندارد. لباس و رفتار و آرایش تغییر پیدا میکند، مانعی هم ندارد؛ اما مواظب باشید قبله نمای این مُدگرایی، به سمت اروپا نباشد؛ این بد است! اگر مدیستهای اروپا و امریکا در مجلاتی که مُدها را مطرح میکنند، فلان طور لباس را برای مردان یا زنانِ خودشان ترسیم کردند، آیا ما باید اینجا در همدان یا تهران یا در مشهد آن را تقلید کنیم!؟ این بد است. خودتان طراحی کنید و خودتان بسازید.
بنده زمان ریاست جمهوری در شورای عالی انقلاب فرهنگی قضیه طرح لباس ملی را مطرح کردم و گفتم بیایید یک لباس ملی درست کنیم؛ بالاخره لباس ملی ما که این کت و شلوار نیست. البته من با کت و شلوار مخالف نیستم؛ خود من هم گاهی اوقات در ارتفاعات یا جاهای دیگر ممکن است کاپشن هم بپوشم، ایرادی هم ندارد؛ اما بالاخره این لباس ملی ما نیست. عرب ها لباس ملی خودشان را دارند، هندیها لباس ملی خودشان را دارند، اندونزیاییها لباس ملی خودشان را دارند، کشورهای گوناگون شرقی لباس های ملی خودشان را دارند، آفریقاییها لباس های ملی خودشان را دارند و در مجامع جهانی هر کس لباس ملی خود را دارد؛ افتخار هم میکنند. ما در جایی رئیس جمهوری را دیدیم که لباس ملی اش عبارت بود از دامن! مرد بزرگ، دامن پوشیده بود! پاهای او هم لخت بود! یک دامن تقریباً تا حدود زانو، و هیچ احساس حقارت هم نمیکرد. با افتخارِ تمام در آن جلسه شرکت میکرد؛ میآمد و میرفت و مینشست. این، لباس ملی او است؛ ایرادی هم ندارد. عربها با تفاخر، لباس ملی خودشان را میپوشند (پیراهن بلند و چفیه و عِقال) و ممکن است به نظر من و شما هیچ منطقی هم نداشته باشد؛ اما لباسِ آنها است و آن را دوست دارند. من و شما که ایرانی هستیم، لباسمان چیست؟ شما نمیدانید لباس ما چیست.
البته من نمىگویم طرح این لباس حتماً باید برگردد به لباس پانصد سال قبل؛ ابداً. من میگویم بنشینید برای خودتان یک لباس طراحی کنید. البته الان این را از شما نمیخواهم؛ این را من در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کردم. آن روز ما یک بخش دولتی را مأمور کردیم و گفتیم دنبال این کار بروید. یک کارِ مقدماتی هم کردند، اما آن را به جایی نرساندند؛ دوره ریاست جمهوری ما هم تمام شد! من میخواهم بگویم اگر شما موی سرتان را میخواهید آرایش کنید، اگر میخواهید لباس بپوشید، اگر میخواهید سبک راه رفتن را تغییر دهید، بکنید؛ اما خودتان انجام دهید؛ از دیگران یاد نگیرید.
در کشورهای غربی و بیشتر از همه در امریکا، حدود سه چهار دهه پیش، یک مشت جوان بر اثر واخوردگی از شرایط اجتماعی، دچار حرکت هایی شدند که البته تا امروز هم ادامه دارد. در زمان ما مظهر این افراد، بیتلها بودند که با آرایش عجیب و غریب و با نوعی موسیقی شبیه موسیقی پاپ ـ که الان در دنیا معمول است ـ ظاهر میشدند. بنده بعد از انقلاب به الجزایر رفتم. در خیابان ماشین ما عبور میکرد. یک وقت دیدم پسر جوانی نصف موی سرش را تراشیده و نصف دیگر را باقی گذاشته است. هرچه من نگاه کردم، دیدم این آرایش، هیچ زیبایی ندارد. مشخص بود او از کسانی تقلید کرده است. در الجزایر، فشار صنعتی و فشار ابزار تولید و تکنیک بر زندگی مردم اصلاً آن قدر نیست که یک جوان، احساساتی را پیدا کند که در امریکا یا انگلیس یا در جای دیگر پیدا میکرد؛ اما چون دیده بود آنها انجام داده اند، او هم انجام میداد. بنده با این چیزها مخالفم و دوست نمی دارم جوان ما این طوری حرکت کند و دختر و پسرِ ما دایم چشمشان به آنها باشد...
منبع مطلب: سایت دفتر مقام معظم رهبرى