چند سالی است که رهبر انقلاب در آستانهی سال نو شمسی بر اساس دغدغههای نظام اسلامی یا نیازهای فرهنگی و سیاسی جامعه، نامی برای سال جدید برمیگزینند و از یکایک مردم و مسؤولان میخواهند به این نامگذاری و عمل به محتوای آن پایبند باشند. این سنت حسنه که برگرفته از نیازها و ضرورتهای امروزین انقلاب اسلامی و جامعهی ماست از چند منظر قابل تأمل و بررسی است. در ابتداییترین سطح تحلیل میتوان این نامگذاری را به منزلهی "دستور مستقیم" رهبری دانست که در بردارندهی جهتِ کلانِ مورد نظر برای دستگاههای حکومتی است و به این شکل در آستانهی سال جدید به آنها ابلاغ میگردد. این تحلیل هرچند غلط نیست اما پذیرش آن به سادگی و بدون توجه به سایر ابعاد متصور، فروکاستن نقش و جایگاه فرهنگی رهبری و تنها تکیه بر وجوه حکومتی ایشان است. در سطح بعدی تحلیل، ارزیابی موضوع با چارچوب "رهبری فرهنگی" جامعه و نظام اسلامی مطابقت دارد و اینگونه نامگذاریها یک نوع "سیاستگذاری فرهنگی" برای حاکمیت و القای جهت فرهنگی به مردم در نظر گرفته میشود؛ یعنی رهبری هم در سطح حاکمیتی و هم در سطح امامت امت اسلامی به تعیین وظیفهی نهادهای حکومتی و آرمانآفرینی در لایهی فرهنگ عمومی میپردازند. اگر تحلیل دوم را دقیقتر و جامعتر بدانیم در آن صورت بر نقش رهبریِ فرهنگیِ رهبر انقلاب تکیه نمودهایم و آن را بر سایر نقشهای حکومتی ایشان مقدم داشتهایم. اما آیا واقعاً میتوان رابطهی رهبری فرهنگی با فرهنگ عمومی را در مؤلفههایی چون نامگذاری سالها جست و جو کرد؟ برای یافتن پاسخی درخور این پرسش، لازم است اشارهای به ابعاد موضوع رهبری فرهنگی داشته باشیم. هرچند از سالیانی بیش از یکدهه تفاوتهای میان مدیریت و رهبری مورد توجه محافل علمی قرار گرفته است اما بررسی این امر در حوزهی فرهنگ و مدیریت فرهنگی قطعاً نیازمند تأمل بیشتری است؛ چرا که در این عرصه سروکار ما غالباً با مفاهیم است تا تعاریف؛ و ناگزیر دقت و هوشمندی بیشتری باید داشت. ادامه مطلب...