دوم راهنمایی بود که انقلاب پیروز شد. از همان روز اول در کارها شرکت داشت. با اسلحه در خیابانها کشیک میداد. آن هم توی شبهای سرد و سوزناک مشهد ....
…
خیلی از بچههای دانشگاه بودند که میگفتند ما نخبهایم؛ بالاخره مملکت فردا به مدیر متعهد و متخصص نیاز دارد. خیلی هم که جهاد میکردند، میرفتند مناطق محروم یا جنگی برای تبلیغ.
اما سعید، جزء آن دسته از بچههای دانشگاه بود که اصرار داشتند برای رزم بروند جبهه. به همین خاطر، بچهها اسم اتاق سعید را توی خوابگاه دانشگاه، گذاشته بودند: «اتاق جنگ»!
…
وقتی برای انتخابات مجلس کاندیدا شده بود، بهش گفتم:
- دکتر، شما باید تبلیغات کنید که نمیکنید!
خندید و گفت: من توی تبلیغات «چه باید کرد» را نمیدانم، اما «چه نباید کرد» را میدانم. به همین خاطر خیلی از کارهایی که بقیه برای تبلیغ خودشان میکنند، را نمیتوانم انجام بدهم.
…
برادرش در جمع طرفداران و اعضای ستاد میگفت: سعید ما از آخرتش برای دنیایش و رئیسجمهور شدن نمیگذرد. شما هم حواستان باشد که آخرتتان را به «دنیای سعید» ما نفروشید.
…
حیات طیبه نتیجه "ایمان" و "عمل صالح" است. اما پذیرش این راه به "اختیار" و "اراده" انسان ها وانهاده شده است.