شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

حسان

+ الكلام يَجُرّ الكلام؛ حرف، حرف مى‌آورد | تمرين يک گپ نوشتارى سودمند (يک كلام، چهل كلام) | هر كسى موافق ادامه گپ نوشتارى است، بسم‌الله ... توجه: اين پيام تاريخ انقضاء ندارد!
حسان
90/8/9
حسان
خدا رحمت كند مرحوم سيد احمد زنجانى (پدر آيت‌الله شبيرى زنجانى از مراجع نقليد فعلى) را، از دوستان هم‌دم و نزديک حضرت امام خمينى(ره) بودند و عالمى نكته‌دان و خوش‌مشرب. كتابى دارد به اسم «الكلام يجر الكلام» كه موضوعات اخلاقى اجتماعى دارد ولى به شيوه از اين شاخه به آن شاخه پريدن. خيلى هم جذاب است. | حالا هر كسى موافقه، به همين شكل گپ نوشتارى داشته باشيم ولى سعى كنيم مفيد باشد. بسم‌الله
بله چون در موضوعات زيادي حرف برده مي شود ... ملال آور و خسته کننده هم نمي شود ...
حسان
اصل اين الكلام يَجُرّ الكلام؛ كه ترجمه‌اش مى‌شود: «حرف، حرف مى‌آورد» يا «يک كلام چهل كلام» و به تعبير بنده: «از اين شاخه به آن شاخه پريدن»، ضرب‌المثلي است عربى. نمي‌دانم دوستان چه‌قدر با ضرب‌المثل‌هاى عربي آشنا هستند؟ بعضى از ضرب‌المثل‌ها خيلى زيباست. معمولاً در تعبير امام على و ائمه(ع) هم از اين ضرب‌المثل‌ها استفاده شده http://www.rasekhoon.net/forum/threadshow-18303-1.aspx
حسان
حتماً شنيديد كه: وقتى حضرت سكينه(س) عصر عاشورا به پدر مى‌گويند: يا ابة ردّنا الى حرم جدّنا. پدرجان، [ما را در اين صحرا و در دست دشمن رها مكن] به حرم جدمان برگردان؟ امام فرمود: هيهات لو ترك القطا لنام؛ [فرزندم مرا امان نمى‌دهد] اگر مرغ قطا را بحال خود واگذارند در لانه‌اش ‍ مى‌خوابد. اين «لو ترك القطا لنام» ضرب‌المثل معروف عربى است.
لقد شربت انف هذا الامر و عينه» يعني: «حوضي برايشان از آب پر سازم که تنها خود بتوانم آبش را بکشم» نهج البلاغه خطبه 43.
يعني: نقشه اي براي طلحه و زبير بکشم که هيچ راه فراري براي آنها نباشد
حسان
داستان مرگ طلحه را هم شنيديد كه وقتى در جنگ جمل فرار كرد، چشم مروان بن حكم بر او افتاد وچون عامل مؤثر در قتل عثمان بود، با پرتاب تيرى او را از پاى در آورد. طلحه فهميد که اين تير از اردوگاه خودش به سوى او پرتاب شد. به غلامش دستور داد که او را به جاى ديگر منتقل سازد. غلام هم او را به خرابه‌اى منتقل کرد. طلحه، در حالى که خون از سياهرگ او مى‏ريخت، گفت: خون هيچ بزرگى مثل من لوث نشد. اين را گفت ومرد.
أتزعم انک جرم صغير ... و فيک انطوي العالم الاکبر >د ... ضرب المثل نيست و براي روشن شدن مطلب از مثال استفاده کرده حضرت امير ع
چرا کامل نمي آد نظر
حسان
نمى‌دانم حاج داوود، ممكن است مربوط به مرورگرتان باشد و يا نوسانات پارسى‌بلاگ و اينترنت.
حسان
حاج داوود، حالا اسم شما را ديدم، ياد داستان حضرت داوود نبى(ع) افتادم، همان جوان کم‌سن و سال و نيرومند شجاعي که در لشکر طالوت بود و آن پادشاه ستمگر(جالوت) را کشت (قرآن: وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ). آن هم با يک فلاخن! يکي دو سنگ آن‌چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پيشاني و سر جالوت کوبيده شد و در آن فرو نشست و و فريادي کشيد و فرو افتاد و لشكريانش هم وحشت زده فرار كردند و شكست خوردند.
حسان
گويا خداوند مي‏‌خواست قدرت خويش را در اينجا نشان دهد که چگونه پادشاهي با آن عظمت و لشکري انبوه به وسيله نوجوان تازه به ميدان آمده‌‏اي آن هم با يک سلاح ظاهراً بي‌ارزش(فلاخن و سنگ)، از پاي در مي‌‏آيد.
حسان
خدا رحمت كنه شهيد شيخ على اوسطى (معروف به شيخ فلاخن‌انداز) را، در به‌كارگيري «فلاخن» يا «سنگ قلاب» چنان مهارتي داشت كه تمام گاردى‌ها و كماندوهاى طاغوت را به ستوه آورده بود. مردم نمي‌دانستند او كيست و چه نام دارد. فقط مي‌دانستند كه روحاني مبارزى است كه با سلاح داوودى به جنگ رژيم تا دندان مسلح ظالم رفته و همواره صورت خود را با گوشه عمامه‌اش مي‌پوشاند. ...
حسان
... جوانان با ديدن او شورى ديگر مي‌گرفتند. شاهرگ حياتي محله چهارمردان قم را در دست داشت. هرگاه درگيري بالا مي‌گرفت و همه به سويي پناهنده مي‌شدند، از زاويه‌اى بيرون مي‌آمد و با سنگي دژخيمي را از پاي درمى‌آورد و دوباره در خم كوچه ناپديد مي‌شد.
روايت است كه صفيه بن عبدالمطلب عمه رسول مكرم اسلام صلوات الله عليه كه پيره زني بود روزي نزد حضرت آمد و عرضه داشت يا رسول الله دعا كن كه من به بهشت بروم . حضرت بر سبيل مزاح فرمودند عمه جان پيره زنان به بهشت نمي روند!او بازگشت در حالي كه گريه مي كرد.جضرت تبسم كرد و فرمود : او را خبر دهيد زنان پير جوان مي شوند آنگاه به بهشت مي روند ! سپس اين آيه را تلاوت فرمود
:انا أنشأناهن انشاء فجعلناهن ابكارا (به راستي كه نيافريديم زنان را در دنياي آفريدني،پس خواهيم گردانيد ايشان را دختران بكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان را به بهشت درآوريم.
حسان
البته ادامه گپ قبلى نبود ولى زيبا بود، مرحبا. ياد اون حديث جعلى اموى‌ها افتادم كه گفتند پيامبر(ص) درشأن ابوبكر و عمر فرمود: «اَبُوبَكْرُ وَ عُمَرُ سَيِّدا كُهُولِ اَهْل الْجَنَّةِ؛ابوبكر و عمر، دو آقاي پيران اهل بهشتند»! كه در مقابل حديث معروف «اِنّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَينَ سَيِّدا شَبابِ اَهْلِ الّجَنَّةِ» جعل كردند كه مثلا فضيلتى بسازند؛ در صورتى كه به استناد به همين آيه بالا دربهشت پيرى نيست :)
حالا نام مبارك اين دو بزرگوار آمد ياد اين داستان افتادم كه مردي از صحابي گناهي مرتكب شده بود وخود را از حضرت رسول صلوات الله عليه آله پنهان مي كرد. روزي از كوچه عبور مي كرد كه چشمش به امام حسن و امام حسين عليهما السلام افتاد بدون وقفه به سمت آن دو بزرگوار رفت و آن ها را بر شانه هاي خود سوار كرد
و با همان وضع نزد رسول الله صلوات الله عليه و آله رفت وعرض كرد:اي رسول خدا ! من به وسيله اين دو نور ديده به تو پناه آورده ام و توبه كردم. پيامبر صلوات الله عليه وآله وفتي اين منظره را ديد آن چنان خنديد كه ناچار دستش را به دهان گرفت . سپس به آن مرد گناهكار فرمود:برو جانم تو آزاد هستي ((اذهب فانت طليق))سپس به حسنين عليهما السلام فرمود : او شما را شفيع و واسطه آمرزش قرارداد.
در اين هنگام آيه 64 سوره نساء نازل شد:(ولو انهم اذظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله واستغفرلهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما)و اگر اين گنهكاران هنگامي كه به خود ستم كردند به نزد تو آمدند و از خداوند طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد خدا را توبه پذير مهربان مي يافتند.به اين ترتيب مي بينيم كه توسل به درگاه الهي وواسطه فراردادند اولياء خدا در درگاه الهي كار ساز و نتيجه بخش است.
اتزعم انّک جرم صغير ... و فيک انطوي العالم الاکبر __ و انت الکتاب المبين الذي ... باحرفه يظهر المضمر .. امير مومنان ع
آيا گمان کردي که جسم کوچکي هستي .. در حالي که جخان بزرگي در تو وجود دارد __ تو آن کتاب آشکار و روشني هستي که .. به وسيله ي حروفش هر پنهان و ناپيدايي ظاهر و آشکار مي گردد ...
بله جناب نوروزي عزيز نام مبارك امير مومنان و موضوع كرامت و منزلت انسان به ميان آمد، كرامات اين قرآن ناطق در نظرم آمد.آورده اندكه رسول خدا صلوات الله عليه و آله به ابوالصمام وعده داد اگر خانواده وطايفه اش را مسلمان كند هشتاد ناقه پشت سرخ شكم سفيد به او بدهد
او به قبيله خود رفت و با سعي و كوشش وتبليفات توانست همه را مسلمان كند و بعد از آن به مدينه آمد ليكن ديد رسول مكرم اسلام صلوات الله عليه وآله از دنيا رفته اند و ابوبكر به جاي ايشان بر مسند خلافت نشسته است . نزد او رفت و ماجرا را بازگو كرد. ابوبكر گفت: پيامبر چيزي از خود به جز فدك به ارث نگذاشته كه آن را هم من گرفته ام.
سلمان در آن جا حضور داشت و از غصب فدك ناليد و ابوالصمام را نزد علي عليه السلام برد.حضرت از وي دليلي بر صداقتش خواستندواو نوشته اي از پيامبر صلوات الله عليه و آله را ارائه كرد. علي عليه السلام او را به صحرا برد و مردم هم براي تماشا آمدند.ايشان رمزي به امام حسن عليه السلام گفتند و امام حسن عليه السلام نزديك تپه اي رفتند و دو ركعت نماز خواندند و كلماتي را بر زبان راندند
وعصاي رسول خدا را بر زمين زدند ، ناگهان سنگي ظاهر شد كه بر آن نوشته بود (( بسم الله الرحمن الرحيم،لااله الاالله ،محمد رسول الله، علي ولي الله))آنگاه عصا را بر سنگ زدند و مهار شتري بيرون آمد امام به ابوالصمام گفتند : بگيرو بكش. او مهار را گرفت و كشيد ، هشتاد شتر با همان نشانه كه رسول الله صلوات الله عليه و آله وعده داده بودند بيرون آمد و حضرت وثيقه را گرفتند پاره كردند.
عده اي از منافقين كه حاضر بودند گفتند اين كار سحري است كه نسبت به آنچه علي (عليه السلام) از سحر مي داند اندك است .
حسان
مرحبا، حكايت جالبى بود، مثل مشركين مكه در معجزه شق‌القمر. در يكى از شبها كه تمامى ماه در آسمان بود به نزد رسول خدا(ص) آمده و گفتند: اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده اين ماه دو نيم شود! رسول خدا(ص) گفت: اگر من اين كار را بكنم ايمان خواهيد آورد؟ گفتند: آرى، و آنحضرت از خدا درخواست اين معجزه را كرد و ناگهان همگى ديدند كه ماه دو نيم شد به‌طورى كه كوه‏ حرا را در ميان آن ديدند و ...
حسان
... و سپس ماه به‌هم آمد و دو نيمه آن به هم‏چسبيد و همانند اول گرديد، و رسول خدا(ص) دو بار فرمود: «اشهدوا،اشهدوا؛ يعنى گواه باشيد و بنگريد!» مشركين كه اين منظره را ديدند و تيرشان به سنگ خورد، به‌جاى آنكه به آن حضرت‏ ايمان آورند گفتند: «سحرنا محمد؛ محمد ما را جادو كرد» و يا آنكه گفتند:«سحر القمر، سحر القمر؛ ماه را جادو كرد!» ...
حسان
... برخى از آنها گفتند: اگر شما را جادو كرده ،مردم شهرهاى‏ ديگر را كه جادو نكرده! از آنها بپرسيد، و چون از مسافران‏ و مردم شهرهاى ديگر پرسيدند آنها نيز مشاهدات خود را در دو نيم‏شدن ماه بيان داشتند. باز هم انكار كردند.
*ابرار*
ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم //خداوند بر دل‏ها و بر گوش‏هاى آنان مهر (شقاوت) نهاده، و بر ديدگانشان پرده ه‏اى (از غفلت) است و عذابى بزرگ خواهند داشت
مثل باران باش.. ببارو ونپرس که پياله هاي خالي از آن کيست!
* هاتف *
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/56231329977634334952.gif
* هاتف *
قال رسول الله صلوات الله عليه و آله : فاطمه شادي و نشاط قلب من است و دو پسر او ميوه دل منند و همسر او(علـــي)نور چشم من است، و ائمه از فرزندان او امينان پروردگارند و ريسمان کشيده شده بين خدا وخلق او هستند. هر کس تمسک جويد به ايشان نجات يابد و هر کس مخالفت کند با ايشان، هلاک شود// فرائد السمطين ج2 ص 66
ميم - فاء
«فاطمة الزهرا قلبي و روحي التي بين جَنْبَي» پيامبر عزيز: فاطمه (سلام الله عليها) قلب من است و چون روح، درون من جاري است...
رزگل
فاطميه هويت ساز است....
حسان
حديث زيبايى بود، مرحبا. حرف از ريسمان شد، در قرآن تعبير جالب و زيبايى دارد كه حتماً ديده‌ايد. خداوند (در آيه 40 سوره اعراف) مي‌فرمايد: «كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى‌شود و هرگز داخل بهشت نمى شوند، حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ مگر اينكه جمل از سوراخ سوزن خياطى بگذرد! اين چنين ظالمان را كيفر مى‌دهيم!». ...
حسان
... اكثراً «جَمَل» را به معناى شتر ترجمه كرده‌اند كه قدرى عجيب به‌نطر مى‌رسد كه بگوييم مگر اين‌كه شتر از سرواخ سوزن بگذرد! درست‌تر محال بودن را مى‌رساند ولى سياق و بلاغت و انسجام عبارات قرآنى، لطيف‌تر و ظريف‌تر از اين است. ولى «جمل» معنى ديگرى هم دارد: جمل به طنابهاى بسيار ضخيم و محكمى مى‌گويند كه كشتى‌ها را با آن مهار مى‌كنند(لنگر مى‌زدند) كه عبورش از سوراخ سوزن خياطى غير ممكن است! ...
حسان
... به نظر مى‌رسد ـ همان‌گونه كه برخى مفسرين هم گفته‌اند ـ اين معنا از «جمل» با سياق آيه تناسب بهترى دارد. يعنى همان‌گونه كه عبور دادن چنين ريسمان و طناب ضخيمى از سوراخ سوزن خياطى غير ممكن و محال است، ورود افراد متكبر به بهشت پر نعمت الهى نيز محال مى‌باشد.
حسان
::: تشكر از دبير محترم پارسى‌نامه (خانم ساقى رضوان) كه اين پيام را برگزيدند :::
آفرين .حالا كه از بهشت پر نعمت الهي گفتيد عرض كنم محضر شريفتان مروي است از امام باقر عليه السلام از حضرت رسول صلوات الله عليه وآله كه فرمودند:هركس سبحان الله يا الحمدلله يا الله اكبر بگويد،خداوند در بهشت براي او درختي مي كارد. يك نفر گفت:يا رسول الله ، پس ما درختان زيادي در بهشت داريم.
پيامبر صلوات الله عليه و آله فرمودند:بترسيد ازآنكه آتشي بفرستيدو آنها را بسوزانيد كه خداوند مي فرمايند: يا ايها الذين امنوااطيعوالله واطيعوالرسول ولاتبطلوا اعمالكم. اي كسانيكه ايمان آورده ايد اطاعت خدا و اطاعت رسول كنيد و باطل نكنيد اعمال خود را.
حسان
::: مرحبا جناب آقاى معزى بزرگوار | ممنون از همه كسانى كه علاقه‌مندى زدند ولى نظر ندادند و تشكر ويژه از همه بزرگوارانى كه نظر دادند و در اين گپ عمومى شريک شدند. | اين پيام تاريخ انقضاء ندارد، ادامه دهيد :) :::
خواهش مي كنم جناب حسان ارجمند . حالا گفتيد علاقه مندي و نظر ندادن،رواياتي از حضرت رسول صلوات الله را برايتان بگويم در جايي فرمودند(( كن عالماً، أو متعلماً، أو مستمعاً، أو محباً ولا تكن الخامسة فتهلك))يعني يا عالم باش و يا يا طالب ياد گيري و يا شنوده و يا علاقه مند و پنجمي نباش كه هلاك خواهي شد. در جايي ديگر هم فرموده اند((كن عالما او متعلما ولاتكن امعه)) يا عالم باش و يا متعلم واز بي تفاوتان نباش.
حسان
روايت است که پيامبر(ص) وارد مسجد شده و جمعي را ديدند که اطراف مردي نشسته‌اند، فرمودند: او کيست؟ گفته شد: علامه است، علم زيادي دارد و داناترين مردم به نَسَب‌هاي عرب و اتفاقات رخ داده در ميان اعراب و داناترين آن‌ها به وقايع جاهلي و اشعار عربي مي‌باشد. پيامبر(ص) فرمود: «اين علمي است که اگر کسي آن را نداند ضرر نکرده است و به کسي که بداند هم سودي نمي‌رساند، همانا علم بر سه قسم است: ...
حسان
... اِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ اَوْ فَريضَةٌ عادِلَةٌ اَوْ سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ؛ علم بر سه قسم است: آيه محکمه يا فريضه عادله يا سنت قائمه و غير آن اضافه است.» ::: منظور از آيه محكم، اصول عقايد است؛ زيرا براهين آن آيات محكمات جهان و قرآن كريم است و در قرآن دلايل مبدأ و معاد به لفظ آيه و آيات بسيار ذكر شده است. ...
حسان
... و منظور از فريضه عادله، علم اخلاق است كه خوبش لشگر عقل و بدش از لشگر جهل است و بر انسان واجب است كه لشگر عقل را داشته باشد و از لشگر جهل تهي باشد و عدالت آن كنايه از حد وسط بين افراد و تفريط است و منظور از سنت قائم، احكام شريعت يعني مسئله‌هاي حلال و حرام است.
حسان
نيز امام صادق(ع) مي‏‌فرمايند: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلُّهُ في اَرْبَع: اَلْاَوَّلُ: اَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ؛ وَ اَنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِكَ؛ وَ اَنْ تَعْرِفَ ما اَرادَ مِنْكَ؛ وَ اَنْ تَعْرِفَ ما يُخْرِجُكَ مِنْ دينِكَ:تمام علم را در چهار چيز يافتم: اوّل اين که: خدايت را بشناسي؛ و اين که بداني خدا با تو چه مي‌کند؛ و بداني که مي‌داند چه اراده مي‌کني؛ و بداني که چه چيز تو را از دينت خارج مي‌کند.
حسان
::: ما نوشتيم و شما خوانديد، پس شما هم در اين گپ عمومى شريک شويد و بنويسيد تا بنده و ديگران بخوانيم و استفاده کنيم. | همان‌طور كه بالا هم نوشته شده اين پيام تاريخ انقضاء ندارد :::
حسان
.
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top